-
کودک
جمعه 26 شهریورماه سال 1389 17:00
این دختر بچه قراره بعدا بزرگ بشه و آیندشو بسازه ...
-
برای وطن پرستان
شنبه 20 شهریورماه سال 1389 10:24
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت پیاده آمدهبودم، پیاده خواهم رفت طلسم غربتم امشب شکسته خواهدشد و سفرهای که تهی بود، بسته خواهدشد و در حوالی شبهای عید، همسایه! صدای گریه نخواهی شنید، همسایه! همان غریبه که قلک نداشت، خواهدرفت و کودکی که عروسک نداشت، خواهدرفت منم تمام افق را به رنج گردیده، منم که هر که مرا...
-
خوشکل پسر در یک روز تعطیل دیگه..
دوشنبه 15 شهریورماه سال 1389 15:45
روز جمعه با دوستام رفتیم تهران ... اینا هم ماشینای اوناست... ماشین من بنزین نداشت ... با ماشین بچه ها اومدیم
-
خوشکل پسر در یک روز تعطیل
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 19:14
این ماشینمه ... تازه خریدمش ... رفته بودم تهران ... سفارت کار داشتم...
-
شعری از ابوطالب مظفری
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1389 22:57
بیا دمبوره بی تو ام دم برید هجوم خزان شاخ و برگم برید زآتش تب ارغوانی بیار کهن نغمه ای بامیانی بیار که تا سردهم قصه ای نام و ننگ بسوزم رگ و ریشه ای خاروسنگ بیا دمبوره قصه ای ساز کن سری عقده های کهن باز کن بخوان مخته ای از بهار و خزان به اسطوره ای کوه چهل دختران بیا پخته کن این گل خام را بزن پنجه های دل آرام را چو شب...
-
رمضان
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1389 21:47
بـاز هـوای سـحــرم آرزوســــت خـلـوت و مـژگـان تـرم آرزوسـت شـکـوه ی غـربـت نـبـرم ایـن زمـان دسـت تـــو و روی تـو ام آرزوســت خـسـتـه ام از دیـدن ایـن شـوره زار چـشـم شـقـایـق نـگـرم آرزوســـت واقـعـه ی دیـــدن روی تـــــو را ثـانـیـه ای بـیـشـتـرم آرزوسـت جـلـوه ی ایـن مـاه نـکـو را بـبـیـن رنـگ و رخ و روی تـو ام...
-
عکس
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 16:54
این عکس منه ... رفته بودم آب شیرین بگیرم
-
طفل یتیم
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 16:40
کودکی کوزهای شکت و گریست که: مرا پای خانه رفتن نیست چه کنم، اوستاد اگر پرسد؟ کوزه آب از اوست از من نیست زین شکسته شدن، دلم بشکست کار ایام، جز شکستن نیست چه کنم، گر طلب کند طاوان؟ خجلت و شرم، کم ز مردن نیست گر نکوهش کند که کوزه چه شد؟ سخنیم از برای گفتن نیست کاشکی دود آه می دیدم حیف! دل را شکاف و رزون نیست چیزها دیده...
-
سلام روز سوم
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 16:22
خوبه کم کم داره حساب کار دستم میاد